کد قالب کانون امام حسين و دعوت شيعيان عراق

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 684
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 752
بازدید ماه : 15035
بازدید کل : 41790
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 6 مرداد 1402

عکس نوشته محرم
2 . سعد بن ابي وقّاص; مانع ديگر

2 . سعد بن ابي وقّاص; مانع ديگر

سعد بن ابي وقاص يكي ديگر از موانع بود. او گرچه با امير مؤمنان علي عليه السلام رابطه خوبي نداشت، با اين حال براي شخص معاويه نيز احترامي قائل نبود، تا چه رسد به يزيد.

به عبارت ديگر، بي اعتنايي سعد به معاويه به دليل علاقه مندي سعد به امير مؤمنان علي عليه السلام نبوده است و رفتار سعد درباره معاويه «حبّاً لعلي» عليه السلام نبوده، بلكه «بغضاً لمعاوية» بوده است.

اهل سنّت سعد بن ابي وقاص را از «عشره مبشّره»1 مي

دانند. هم چنين او از شش نفري است كه عمر بن خطاب بعد از خود براي شوراي تعيين كننده خليفه، معرفي نموده بود و سعد در آن جلسه از امير مؤمنان علي عليه السلام هواداري نكرده است.

با اين حال، وقتي معاويه وارد مدينه شد و شخصيت هاي آن زمان به ديدن او رفتند، سعد نيز به ملاقات معاويه رفت. معاويه به احترام سعد برخاست و او را در كنار خود نشاند و مشغول گفت و گو شدند تا جايي كه معاويه به او گفت: تو چرا ابوتراب (علي بن ابي طالب عليه السلام) را لعن نمي كني؟

سعد در پاسخ معاويه گفت: من از پيامبر درباره علي بن ابي طالب عليه السلام فضايلي شنيده ام كه تا آن ها در ذهن من است، هرگز چنين نمي كنم(!)

معاويه از پاسخ سعد بن ابي وقاص عصباني شد و مجلس را با ناراحتي ترك كرد.2

معاويه با وجود چنين شخصي نمي توانست به آساني برنامه خود را عملي كند. پس به ناچار سعد بن ابي وقّاص را از ميان راه خود برداشت و همان طور كه امام حسن عليه السلام را مسموم كرد، او را نيز به وسيله سم به قتل رسانيد.3 1 . منظور از «عشره مبشّره»، ده نفري هستند كه اهل سنّت از پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله روايتي را مبني بر بهشتي بودن اين افراد نقل مي كنند. البته جعلي بودن اين حديث در جاي خود به اثبات رسيده است.

2 . صحيح مسلم، باب فضايل و مناقب امير مؤمنان علي عليه السلام.

3 . مقاتل الطالبيين: 80 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 16 / 49.

 

3 . عايشه و مخالفت او با طرح جانشيني يزيد

3 . عايشه و مخالفت او با طرح جانشيني يزيد

همان گونه كه اشاره شد، هنگامي كه معاويه وارد مدينه شد، با شخصيت هاي مختلفي ملاقات كرد و ولايت عهدي يزيد را با آنان مطرح نمود. از جمله آن افراد عايشه بود كه معاويه به ملاقات او رفت و در اين باره گفت:

... إنّ أمر يزيد قضاء من القضاء وليس للعباد الخيرة من أمرهم وقد أكّد الناس بيعتهم في أعناقهم وأعطوا عهودهم علي ذلك ومواثيقهم، أفترين أن ينقضوا عهودهم ومواثيقهم؟

اين كه من تصميم گرفته ام كه يزيد بعد از خودم خليفه باشد، از قضاي الهي ناشي مي شود و اراده خداوند متعال است. اين كاري تمام شده است و مردم در اين مسئله حق اظهار نظر ندارند.

اي عايشه! آيا احتمال مي دهي كه مردم از اين موافقت و عهدي كه بسته اند، دست بردارند؟

عايشه در پاسخ به او گفت:

أمّا ما ذكرت من عهود ومواثيق، فاتّق اللّه في هؤلاء الرهط ولا تعجل عليهم;1

از خدا بترس، كدام عهد و پيمان؟ و كدام موافقت؟ چرا به شخصيت هاي بزرگ نسبت دروغ مي دهي؟ بر خلاف ديدگاه آنان تصميم نگير و براي آنان تعيين تكليف نكن.

يكي از مصادر شيعي كه به مخالفت عايشه اشاره مي كند، كتاب صراط مستقيم است. اين اثر از كتاب هاي مفيد بوده و مؤلّف آن از علماي قديم ماست. او مي نويسد: معاويه بر فراز منبر بود و براي ولايت عهدي يزيد از مردم بيعت مي گرفت. عايشه او را مورد خطاب قرار داد و گفت:

هل استدعي الشيوخ لبنيهم البيعة؟

آيا بزرگان صحابه كه خليفه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بودند، براي فرزندانشان از مردم

بيعت گرفتند؟ آيا آنان اولادشان را جانشين خود كردند؟

معاويه در جواب گفت: نه!

عايشه گفت:

فبمن تقتدي؟

پس تو كه مي خواهي پسرت را جانشين خود كني، چه كسي قبل از تو اين كار را كرده است؟

در اين هنگام معاويه خجالت زده شد... .

بعد عايشه تصميم گرفت به خانه معاويه برود و با او ديدار كند و به طرف خانه او به راه افتاد. معاويه دستور داده بود كه در مسيرش چاله اي حفر كنند و روي آن را بپوشانند. عايشه كه سوار بر مركب بود به داخل گودال افتاد و مُرد.

عبداللّه بن زبير در شعري كه به همين مناسبت خوانده، كنايه اي در آن شعر آورده است كه به معاويه اشاره دارد!2

بنابراين، مرگ عايشه به دسيسه معاويه صورت گرفته; چرا كه عايشه با جانشيني يزيد مخالف بود و بايد از سر راه برداشته مي شد.

شخصيت هاي ديگري كه در مدينه بوده اند، به نوعي با ولايت عهدي يزيد مخالفت كرده اند، شمار نام برخي از آنان در زير مي آيد:

عبدالرحمان فرزند ابوبكر، عبداللّه فرزند عمر، عبداللّه فرزند زبير، منذر فرزند ديگر زبير، سعيد فرزند عثمان، عبدالرحمان فرزند خالد بن وليد و زياد بن ابيه. 1 . الامامة والسياسه: 1 / 205.

2 . «... فخجل فلمّا زارته عائشة في بيته. هيّأ حفرة، فوقعت فيها وكانت راكبة، فماتت فكان عبداللّه بن زبير يعرّض به...» (الصراط المستقيم: 3 / جزء سوم، 45).

 

4 . معاويه و طرح ترور ديگر

4 . معاويه و طرح ترور ديگر

عبدالرحمان فرزند ابوبكر و برادر عايشه، از مخالفان ولايت عهدي يزيدبود. معاويه در ابتدا پولي به مبلغ صد هزار درهم براي او فرستاد و عبدالرحمان در پاسخ به اين عمل گفت:

لا أبيع

ديني بدنياي;

من دينم را به دنيا نمي فروشم.

در كتاب الاستيعاب كه از كتاب هاي معتبر به شمار مي رود، چنين آمده است: بعد از فرستادن پول توسّط معاويه به عبدالرحمان و قبول نكردنِ او چيزي نگذشت كه عبدالرحمان مُرد(!)1

با اندكي تحقيق و جست و جو، حقايق بيشتري در چگونگي مرگ عبدالرحمان فاش مي شود. تاريخ نگاران اهل سنّت مي نويسند: معاويه به عبدالرحمان بن ابوبكر گفت: تصميم دارم تو را به قتل برسانم(!)

معاويه به طور رسمي او را به قتل تهديد كرد و مدّتي نگذشت كه بدون هيچ مقدّمه اي جنازه مرده عبدالرحمان بن ابوبكر را يافتند.

ابن اثير در تاريخ خود آورده است كه وقتي مروان والي مدينه بود، در خطبه اي چنين گفت: اميرالمؤمنين (معاويه) فرزندش يزيد را به جانشيني خود، براي شما برگزيده است.

عبدالرحمان با شنيدن چنين سخني برخاست و گفت: اي مروان! هم تو و هم معاويه دروغ مي گوييد. شما خيري براي امّت محمّد نخواسته ايد و فقط قصد پادشاهي و سلطنت داريد. شما مي خواهيد سلطنت موروثي درست كنيد، به گونه اي كه هر يك از شما بميرد، فرد ديگري از خاندانتان جاي او را بگيرد.

بعد از اعتراض عبدالرحمان، مأموران حكومت براي دست گيري او پا پيش گذاردند كه او به خانه خواهرش عايشه پناهنده شد و عايشه از او دفاع كرد تا جايي كه مروان را به صراحت لعن نمود.2 1 . الاستيعاب: 2 / 285.

2 . «إنّ مروان خطب، فقال: إنّ أميرالمؤمنين (معاوية) قد اختار لكم فلم يأل وقد استخلف ابنه يزيد بعده.

فقام عبدالرحمان بن أبي بكر فقال: كذبت، واللّه يا مروان! وكذب معاوية، ما الخير أردتما لاُمّة

محمّد ولكنّكم تريدون أن تجعلوها هرقليّة. كلّما مات هرقل قام هرقل...» (الكامل في التاريخ: 3 / 250. وقايع سال 56 ه_ ق).

 

بازي با حقايق

بازي با حقايق

با دقّت در شيوه علمي عالمان اهل سنّت به اين نتيجه مي رسيم كه ايشان نه فقط با خلافت رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله كه مسئله بسيار مهمي است، بازي مي كنند، بلكه با تاريخ و نقل حوادث تاريخي نيز همين گونه برخورد مي كنند.

آن چه درباره عبدالرحمان ذكر كرديم، با تصرّفاتي در صحيح بُخاري نيز آمده است، اما با چه تصرّفاتي؟! بُخاري در اين زمينه مي نويسد: وقتي مروان در حجاز خطبه خواند و مسئله جانشيني يزيد و گرفتن بيعت را مطرح كرد، عبدالرحمان بن ابي بكر چيزي به او گفت(!)1

بُخاري به همين مقدار از نقل بسنده مي كند و سخن ديگري نمي گويد و ادامه داستان را نمي آورد. به راستي، عبدالرحمان چه گفته است كه بخاري از نقل آن خودداري كرده است؟ زيرا عبدالرحمان به معاويه توهين كرده و گفته: اي مروان! تو و معاويه دروغ گو هستيد و مي خواهيد خلافت را پادشاهي كنيد.

از طرفي، اين سخنان براي امثال بُخاري تحمّل پذير نيست; چرا كه آناني كه در خط و جبهه معاويه هستند، بايد از نقل حقايق جلوگيري كنند تا خدشه اي به سرورانشان وارد نشود.

بُخاري فقط مي گويد: عبدالرحمان چيزي گفت و مروان دستور داد او را بگيرند و او به خانه عايشه وارد شد و ديگر نتوانستند او را دست گير كنند(!).

چرا نتوانستند عبدالرحمان را دست گير كنند؟ چون عايشه همسر رسول خدا صلي اللّه عليه وآله آن جا بوده و براي او احترام

و حرمتي قائل بودند.

ولي طبري به راحتي حقيقت را بازگو مي كند و مي گويد: معاويه به عبدالرحمان گفت:

واللّه! لقد همّمت أن اقتلك...;

به خدا سوگند! تو را مي كشم... .

و بعد از اين سخن، مدّتي نگذشت كه عبدالرحمان مرد.2 1 . فتح الباري: 8 / 467 _ 468.

2 . تاريخ طبري: 4 / 226.

 

5 . عبدالرحمان بن خالد; مانع ديگر

5 . عبدالرحمان بن خالد; مانع ديگر

عبدالرحمان فرزند خالد بن وليد يكي ديگر از مخالفان طرح جانشيني يزيد بود. خالد بن وليد دو پسر به نام هاي عبدالرحمان و مهاجر داشت. خالد دشمني ديرينه اي با اهل بيت عليهم السلام داشت، ولي بنا بر اراده خداوند متعال، چنين شخصي فرزندي به نام مهاجر دارد كه در جنگ صفّين در ركاب اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفت.

عبدالرحمان، پسر ديگر خالد است. او در جنگ صفّين در لشكر معاويه بود و نه فقط جزو لشكريان، بلكه از بزرگ ترين پرچم داران لشكر. او «حامل اللواء الأعظم» بوده است و اهل شام علاقه خاصّي به او داشته اند.

حافظ ابن عبدالبرّ مي گويد: هنگامي كه معاويه مي خواست براي يزيد بيعت بگيرد، خطبه اي براي مردم شام خواند و گفت: اي مردم! من ديگر پير شده ام و سن من بالا رفته، به اين فكر افتادم كه سرپرستي شما را بعد از خودم به كسي بسپارم كه بتواند وحدت شما را حفظ كند و حكومت را اداره نمايد. من نيز فردي مثل شما هستم، پس رأي و نظر خودتان را در اين باره بگوييد.

همه مردم به اتّفاق گفتند: ما عبدالرحمان بن خالد را به جانشيني شما انتخاب مي نماييم.1

رأي و نظر مردم براي معاويه بسيار سنگين

و گران تمام شد. او ناراحتي خود را از اين موضوع مخفي كرد تا اين كه عبدالرحمان بيمار شد و معاويه طبيبي يهودي براي معالجه او فرستاد كه اين طبيب نزد معاويه جايگاه خاصّي داشت. معاويه به طبيب يهودي دستور داد تا در داروي تجويز شده جهت مداواي عبدالرحمان سمّي كشنده قرار دهد تا او بميرد، امّا در ميان مردم گفته شود كه عبدالرحمان بر اثر بيماري درگذشته است.

طبيب يهودي طبق دستور معاويه عمل كرد و نقشه را عملي ساخت. در نتيجه اين دارو، در ناحيه ريه و روده هاي عبدالرحمان مشكلي پديد آمد كه به مرگ او انجاميد.2

ابن عبدالبرّ در ادامه نقل داستان مي افزايد:

در پي اين ترور مرموزانه مهاجر بن خالد، برادر عبدالرحمان، همراه غلامش به طور مخفيانه وارد دمشق شد و انتقام عبدالرحمان را از آن طبيب يهودي گرفت و او را به قتل رساند. اين جريان نزد تاريخ نگاران و رجال شناسان معروف است.3

معاويه دستور داد مهاجر را دست گير كنند. مأموران دولتي مهاجر را گرفتند و راهي زندان كردند. او تا زماني كه معاويه از دنيا رفت، در زندان بود.4

چرا عبدالرحمان كه از ياوران و بزرگان لشكر معاويه بوده، اين گونه ترور مي شود؟ چون او از مخالفان جانشيني يزيد بعد از معاويه بوده و با وجود او اين طرح محقق نمي شد. پس بايد او را از سر راه برمي داشت تا در آينده يزيد به راحتي خلافت و سلطنت پدرش را ادامه دهد و جاي او را بگيرد(!)

ابن عساكر علاوه بر اين كه تمام ماجرا را نقل مي كند، نام آن طبيب يهودي را ذكر مي نمايد و

مي نويسد:

فأمر ابن أثال أن يحتال في قتله وضمن له إن هو فعل ذلك أن يضع عنه خراجه ما عاش وأن يولّيه جباية خراج حمص، فلمّا قدم عبدالرحمان حمص منصرفاً من بلاد الروم دسّ إليه ابن أثال شربة مسمومة مع بعض مماليكه، فشربها، فمات بحمص فوفي معاوية بما ضمن له وولاّه خراج حمص ووضع عنه خراجه;5

معاويه به ابن اَثال دستور داد كه براي قتل عبدالرحمان نقشه اي بكشد و پاداش اين كار را معاف شدن از پرداخت ماليات و عوارضي كه از غير مسلمانان گرفته مي شد، قرار داد. ابن اَثال طبق دستور، عبدالرحمان بن خالد را مسموم كرد و او نيز در حمص درگذشت و معاويه به قرارداد خود عمل كرد. 1 . الاخبار الطوال: 172.

2 . الاستيعاب: 2 / 409 (مطبوع با الاصابه است) در اين منبع چنين آمده است: قال الحافظ ابن عبدالبرّ: «إنّه لمّا أراد معاوية البيعة ليزيد خطب أهل الشام وقال لهم: أيا أهل الشام! إنّه قد كبرت سنّي وقرب أجلي، وقد أردت أن أعقد لرجل يكون نظاماً لكم، وإنّما أنا رجل منكم، فرأوا رأيكم.

فأصفقوا واجتمعوا وقالوا: رضينا عبدالرحمان بن خالد.

فشقّ ذلك علي معاوية وأسرّها في نفسه، ثمّ إنّ عبدالرحمان مرض، فأمر معاوية طبيباً عنده يهودياً _ وكان عنده مكيناً _ أن يأتيه فيسقيه سقيةً يقتله بها. فأتاه فسقاه، فانخرق بطنه فمات».

3 . «دخل أخوه المهاجر بن خالد دمشق مستخفياً هو وغلام له فرصدا ذلك اليهودي. فخرج ليلا من عند معاوية، فخرج عليه ومعه قوم هربوا عنه، فقتله المهاجر وقصّته هذه مشهورة عند أهل السيرة والعلم بالآثار والأخبار...» (الاستيعاب: 2 / 409).

4 . «أنّ معاوية حبس مهاجر بن خالد بن

الوليد ولم يخرج من الحبس حتي مات معاوية» (تاريخ مدينة دمشق: 16 / 215).

5 . تاريخ مدينة دمشق: 16 / 163.

 

فرجام زياد بن ابيه

فرجام زياد بن ابيه

زياد بن ابيه، از مخالفان طرح جانشيني يزيد بود. شرح حال او براي همگان معروف است. او كسي است كه پدرش مشخص نيست (و زنازاده است).

معاويه، زياد را به پدرش ابوسفيان منسوب نمود و او را به برادري خودش به جامعه آن روز معرفي كرد(!)

حال، معاويه به چه هدف و انگيزه اي او را از ميان برداشت؟ آري، زياد از كساني بوده كه با ولي عهدي يزيد مخالف بود و نه تنها مخالفت داشته كه در سر خود فكر رياست و گرفتن حكومت بعد از معاويه را مي پرورانيد.

بر همين اساس، به خيرخواهي و نصيحت نامه اي به معاويه نوشت: اي معاويه! براي معرفي يزيد به جانشيني بعد از خود، شتاب مكن.

وقتي اين نامه به معاويه رسيد، گفت: واي بر فرزند عبيد!1 به من خبر رسيده كه اين شخص انگيزه رياست دارد و خيال كرده كه مي تواند جانشين من باشد. به خدا سوگند! انتساب او را به پدرم ابوسفيان نفي مي كنم و در جامعه آبرويش را مي ريزم.2

سرانجام بعد از رد و بدل شدن اين حرف ها پيرامون جانشيني يزيد، هفته اي نگذشت كه زخمي در دست زياد بن ابيه به وجود آمد و به مرگ او انجاميد و مردم گفتند كه او به طاعون مبتلا شده است(!)

بسياري از مردم نيز احتمال قوي داده اند كه زياد از جمله مسمومان توسّط معاويه بوده باشد.3

آن چه بيان شد، نمونه اي از فرجام مخالفان و مزاحمان ولايت عهدي يزيد در حجاز

و شام بود كه به شيوه هاي گوناگون به قتل رسيده اند. 1 . عبيد نام يكي از پدراني است كه زياد را به او منسوب مي كنند.

2 . در تاريخ يعقوبي: 2 / 220 آمده است: «زياد بن أبيه، فإنّه أشار علي معاوية أن لا يعجل في استخلاف يزيد،... وفي بعض المصادر ما يفيد أنّه كان يريدها لنفسه، ويشهد بذلك أنّ معاوية لمّا وصلته رسالة زياد قال: ويلي علي ابن عبيد! لقد بلغني أنّ الحادي حدا له أنّ الأمير بعدي زياد، واللّه لأردنّه إلي اُمّه سميّة وإلي أبيه عبيد».

3 . همان: 2 / 235، سير اعلام النبلاء: 3 / 496، تاريخ مدينة دمشق: 19 / 203.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم