کد قالب کانون جایگاه حکمت قرآنی در سبک زندگی اسلامی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2017
بازدید دیروز : 5606
بازدید هفته : 2017
بازدید ماه : 24706
بازدید کل : 51461
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 15 مهر 1402

اداره زندگی بر اساس قرآن به تمام جامعه تسری پیدا کند

جایگاه حکمت قرآنی در سبک زندگی اسلامی
معماری ارزش‌های انسانی بر مبنای حکمت
همه‌ی ‌ابعاد آرمان‌خواهی انسان‌ها درون یک مفهوم عالی به نام حکمت جای دارند. انسان آرمانی در تراز قرآن از نظر خداوند، «انسان حکیم» است و انسان حکیم در قلب مرکز حکمت‌بنیان قرار دارد. مهم‌ترین مرکز حکمت بنیان، اول خانواده و بعد از آن، مدرسه و مسجد است.
تمامی ابعاد «آرمان‌خواهی انسان‌ها» درون یک مفهوم عالی به نام «حکمت» جای دارند. این حکمت شامل هرگونه نمود و فعالیتی است که می‌تواند نیروبخش حیات هدف‌دار برای هر فرد و هر جامعه‌ای باشد. از این نظر، عملِ جدا تا حکمت بالغه که همان «وحی» است، مرحله‌ی دیگری به نام «فرهنگ» وجود دارد.
همان‌گونه که مرحوم علامه جعفری فرموده‌اند، فرهنگی که اسلام بنا نهاده حیات هدف‌داری است که ابعاد زیباجویی و علم‌گرایی و منطق‌طلبی و آرمان‌خواهی انسان‌ها را به‌شدت به فعلیت رسانده و همه‌ی عناصر فرهنگی را متشکل می‌سازد، همگی درون یک مفهوم عالی به نام حکمت جای دارند.
اولین بنیان‌گذار و حمایت‌کننده‌ی اصلی این فرهنگ خداست. بنده حکمت را معماری ارزش‌ها، حقایق یقینی و باورهای واقعگرایانه‌ی متجلی در ادراکات شهودی، عقلی، حسی و تصمیمات که در رفتارهای سعادت‌بخش مادی و معنوی انسان‌ها و جوامع انسانی ظهور می‌یابد میدانم. زندگی انسان سراسر نوآوری است. ما لحظه‌به‌لحظه در حال تغییر هستیم. بعضی خودشان، خودشان را محدود کرده‌اند.
انسان هر لحظه یا متعالی می‌شود یا سقوط می‌کنند. اگر رب خود را درست انتخاب کنیم، در فقر و غِنا (ثروت) از ما دستگیری می‌کند و رضایت و آرامش بر ما حاکم می‌شود. متن زیر گفت‌وگویی است با دکتر مهدی فاتح راد، عضو هیئت علمی دانشگاه شریف، پیرامون مسئله‌ی حکمت در سبک زندگی اسلامی که با هم می‌خوانیم.
لطفاً در ابتدا بفرمایید تعریف‌تان از مفهوم حکمت و جاری شدن حکمت در زندگی فرد چیست؟
 در فرازی از خطبه‌ی 182 نهج‌البلاغه، آخرین خطبه‌ی قبل از شهادت حضرت علی (ع)، ایشان به توصیف امام زمان (عج) پرداخته است. امیرمؤمنان در این توصیف می‌فرماید: امام زمان کسی است که جامه‌‌ی حکمت پوشید، تمام آداب آن را آموخت، حکمت گمشده‌اش بود و جز به حکمت نپرداخت. استفاده از واژه‌‌ی «جامه» ناظر به داشتن تاروپودی برای حکمت است که در جای خود قابل تأمل است.
در این خصوص، مراجعه به کتاب «شذرات‌‌المعارف» حضرت آقای شاه‌‌آبادی (ره)، استاد مرحوم امام خمینی (ره)، را مفید می‌‌دانم. شایان ذکر است «حکمت» در قرآن و روایات، به نظری و عملی تفکیک نمی‌‌شود، بلکه این تفکیک یونانی است. در ابتدای تأسیس فلسفه‌ی اسلامی (چون از آثار ارسطو برداشت شده)، حکمت به دو شاخه‌ی حکمت نظری (شامل ریاضیات و الهیات) و حکمت عملی (شامل اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن) دسته‌‌بندی شد. در حکمت اسلامی، چنین چیزی در قرآن و روایات وجود ندارد.
حکمت معماری ارزش‌ها، حقایق یقینی و باورهای واقع‌گرایانه‌ی متجلی در ادراکات شهودی، عقلی، حسی و تصمیمات است که در رفتارهای سعادت‌بخش مادی و معنوی انسان‌ها و جوامع انسانی ظهور می‌باید. نهادی که متولی توسعه‌ی حکمت است «دانشگاه حکمت‌بنیان» است که قلب الگوی اسلامی زندگی است.
چه شواهدی از منابع دینی (قرآن، حدیث و سنت پیامبر و اهل‌بیت) داریم که به بحث حکمت پرداخته است؟
در قرآن چند بار «کتاب» و «حکمت» در کنار هم آمده است که قابل تأمل است و نیز در چند مورد دیگر نیز از حکمت یاد شده است. مثلاً در مورد لقمان که «حکیم» بود یا در مورد حضرت داوود، این کنار هم قرار گرفتن دیده می‌شود. اما آیه‌ی 269 سوره‌ی بقره آیه‌ی ویژه‌ای است که خداوند می‌فرماید: «یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ» تفسیر آیت‌الله جوادی آملی در «تسنیم» این است که این آیه در بین آیات انفاق قرار دارد.
به این دلیل که حکمت از جمله بخشش‌های ویژه‌ی خداوند به بندگان است. در ادامه‌ی صحبت ایشان می‌‌‌توان بیان کرد همان‌طور که انفاق شکاف‌‌‌ها را پر می‌کند، حکمت نیز شکاف بین نظر و عمل را پر و آن دو را به یکدیگر وصل می‌‌‌کند. بنابراین تفکیک نظری و عملی نادرست است.
 می‌توانیم نظر را علم بدانیم و عمل را همان عمل. پیامبر (ص) در حدیثی که در امالی شیخ طوسی آمده است، فرموده‌اند: «العِلمُ إمامُ العَمَل» اگر این شکاف پر شود، نظر و عمل یک‌پارچه می‌شود، اما از طریق هدایت عمل توسط نظر، که همان علم است، این یک‌پارچگی و هم‌افزایی رخ می‌دهد.
البته این مسئله مهم است که این علم کدام علم است و «ال» ابتدای علم به چه معناست. یک نظر این است که این «ال» به معنای «عهد» است. علم متعهد نیز از این مقوله است. این عهد که در آیات فراوانی در قرآن، از جمله آیه‌ی ‌95 سوره‌ی نحل و 60 و 61 سوره‌ی یس، به آن پرداخته شده است، حرکت به سوی فطرت و کمال و ظهور را در بر دارد.
خداوند در همان ابتدای سوره‌ی یس، صفت حکمت را به قرآن نسبت داده است. در آیه‌ی 5 سوره‌ی قمر، همچنین خداوند ذات و جوهره‌ی وجود قرآن را حکمت معرفی می‌کند. حکمتی رسا و فراگیر که پس از آن دیگر انذاری سود نمی‌بخشد. حضرت آقای شاه‌آبادی در کتاب «رشحات‌البحار» می‌فرمایند: پایین‌ترین مرتبه‌ی تجلی علم خدا، «سراسر عالم طبیعت» است. بر این اساس، شأن وحی، عینیت نظر و عمل است.
در این بحث ما از علم و العِلم شروع کردیم. علم مرسوم حوزوی و دانشگاهی، علم حصولی و کتابی است، وحی نوعی علم حضوری است. آیه‌ی 39 سوره‌ی أسراء می‌فرماید: پیغمبر این آیات من‌ الحکمه به تو می‌رسد که بحث آن جداست. بنابراین در حرکت از حصول به حضور و بالعکس، حکمت، حلقه‌ی واسط است.
اینجا می‌توان از منظر نهادی و تمدنی نیز به بحث پرداخت که این حرکت چه تجلی و معنایی دارد. از آنجا که از منظر مرحوم امام (ره) دانشگاه مهد تحولات است و سعادت جامعه از دانشگاه محقق می‌شود، توجه به پیام ایشان در پذیرش قطعنامه‌ی 598 در این خصوص تأمل‌برانگیز است: «حوزه و دانشگاه باید در هم ذوب شوند» و این حرکت تمهید تحقق توشه‌ی حکمت و وصل حصول به حضور است.
البته از این نظر، بین عملِ جدا تا حکمت بالغه که همان وحی بود، به نظر بنده، مرحله‌ی دیگری به نام «فرهنگ» وجود دارد. مرحوم علامه جعفری درباره‌ی فرهنگ فرموده‌اند: «فرهنگی که اسلام بنا نهاده حیات هدف‌داری است که ابعاد زیباجویی و علم‌گرایی و منطق‌طلبی و آرمان‌خواهی انسان‌ها را به شدت به فعلیت رسانده و همه‌ی عناصر فرهنگی را متشکل می‌سازد. همگی [ابعاد آرمان‌خواهی انسان‌ها] درون یک مفهوم عالی به نام حکمت جای دارند. این حکمت شامل هرگونه نمود و فعالیتی است که می‌تواند نیروبخش حیات هدف‌دار برای هر فرد و هر جامعه‌ای باشد. اولین بنیان‌گذار و حمایت‌کننده‌ی اصلی این فرهنگ خداست
آقای دکتر داوری اردکانی، معروف به فیلسوف فرهنگ، در تعریف از فرهنگ می‌گوید: «فرهنگ نظام افکار و اعمال و افراد و اقوام است که بسیار دیرپاست.» نظام «نفع» نامی است که بنده برای آن گذاشته‌ام. قلب این نظام، دانشگاه حکمت‌بنیان است. البته دو رکن دیگر این نظام، دولت و صنعت حکمت‌بنیان است. «نفع» متشکل است از «ن» نوآوری، «ف» فناوری و «ع» علم. نوآوری، عمل است، فناوری حلقه واسط و علم نظرات. ولی این سه فاصله دارند؛ چراکه حصولی هستند. این سه اگر نظام شوند، به فرهنگ تبدیل می‌شوند و به هم‌افزایی کامل که برسند، حکمت به وجود می‌آید.
حکمت عینیت‌یافته (عینیت نظر-عمل) همان «وحی» است. مگر حضرت علی (ع) در خطبه‌ی نهج‌البلاغه نفرمود: «انّما کلامُهُ سبحانَه فعل مِنه» مگر آیت‌الله شاه‌آبادی نفرمود: «پایین‌ترین مرتبه‌ی تجلی علم خدا سراسر عالم طبیعت است.» خوب است به بیتی از سعدی نیز اشاره کنم که گفت:
«برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتری‌ است معرفت کِردِگار» این شأن انسانی و اختیار ماست که از این حصول به سمت حضور حرکت کنیم تا عهد خود را ایفا کنیم. براساس نظر قرآن در سوره‌ی ملک، آیه‌ی 22، «مُکِباً علی وَجهِه» باقی نمانیم، «سَویاً علی صراط المستقیم» بشویم و از این «سَویاً علی صراط‌ المستقیم» اخلاق توسعه پیدا می‌کند.
برای ترویج این رویکرد حکمت‌بنیان در متن زندگی مردم، چه راهبردها و راهکارهایی پیشنهاد می‌کنید؟ رویکرد آموزش حکمت‌بنیان چه تفاوتی با شیوه‌ی آموزش فعلی دارد؟
به نظر بنده، علاوه بر وظیفه‌ی توسعه فردیِ حکمت، آن نهادی که متولی توسعه‌ی حکمت است «دانشگاه حکمت‌بنیان» است. این دانشگاه، که ذوبِ حوزه و دانشگاه است، حکمت را توسعه می‌دهد. دانشگاه حکمت‌بنیان قلب الگوی اسلامی‌ایرانی است. بنده حکمت را معماری ارزش‌ها، حقایق یقینی و باورهای واقع‌گرایانه‌ی متجلی در ادراکات شهودی، عقلی، حسی و تصمیمات تعریف می‌کنم که در رفتارهای سعادت‌بخش مادی و معنوی انسان‌ها و جوامع انسانی ظهور می‌یابد.
اینجاست که مفهوم رایج «توسعه» طبق این نگاه تغییر می‌کند. به جای عبارت «توسعه‌ی پایدار» در قرآن «حیات طیبه» آمده است. بحث حیات طیبه که در قرآن، در آیه‌ی 95 تا 97 سوره‌ی مبارکه‌ی نحل مطرح شده، همان مدینه‌ی فاضله‌ای است که از آن یاد می‌کنیم.
در این آیات خداوند می‌فرماید: و پیمان خدا را به بهایی اندک نفروشید، زیرا آنچه نزد خداست، برای شما بهتر است، اگر بدانید [که ارزش وفای به عهد پیمان خدا قابل مقایسه با همه‌ی دنیا نیست.] (95) آنچه [از ثروت و مال] نزد شماست، فانی می‌شود و آنچه [از پاداش و ثواب] نزد خداست، باقی می‌ماند (پایدار) و قطعاً آنان که [برای دینشان] شکیبایی ورزیدند، پاداش‌شان را بر پایه‌ی بهترین عملی که همواره انجام می‌داده‌اند، می‌دهیم. (96) از مرد و زن، هرکس کار شایسته انجام دهد، در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه‌ای زنده می‌داریم و پاداش‌شان را بر پایه‌ی بهترین عملی که همواره انجام می‌داده‌اند، می‌دهیم. (97
بنابراین در مدار مدینه‌ی فاضله قرار گرفتن، اول از عهد شروع می‌شود، بعد به پایداری، عمل صالح، حیات طیبه، توسعه‌ی پایدار، علم، فناوری و نوآوری می‌رسد. این را هم بدانیم زندگی انسان سراسر نوآوری است. ما لحظه‌به‌لحظه در حال تغییر هستیم.
در این صورت، وضعیت بسیاری از مردم که معتقدند در روزمرگی‌ای گرفتار شده‌اند که هر روزشان تکراری و به دور از نوآوری است، چطور است؟ آیا در مورد این افراد هم می‌توان گفت که هر روز در حال تغییر هستند؟ لطفاً کمی بیشتر توضیح دهید.
به یاد داشته باشیم در مسیر زندگی توقفی در کار نیست. انسان هر روز یا متعالی می‌شود یا سقوط می‌کند. بعضی خودشان را در روزمرگی محدود کرده‌اند. این دل‌زدگی و دل‌مردگی و پریشانی، ریشه‌اش افول و دوری از حق است. اگر تلاش کنیم رب خود را درست انتخاب کنیم، از ما دستگیری می‌کند و در فقر و غِنا (ثروت) و هر عرصه‌ای، رضایت آرامش‌بخشی بر ما حاکم می‌شود.
لطفاً شیوه‌ی بهره‌مندی از این رویکرد برای اصلاح سبک زندگی امروزمان را تشریح نمایید. چند مورد از آسیب‌هایی که در جامعه‌ی ما وجود دارد و بر این سبیل نیست را به صورت مصداقی بفرمایید.
همان‌گونه که در اخلاق اسلامی اول از تخلیه شروع می‌کنند، در [بهبود] زندگی اجتماعی هم باید از تخلیه شروع کرد. تخلیه یعنی اول ببینیم چه نباید بکنیم، با شتاب و با اعمال و افکار اضافی مبارزه کنیم، چون تیرگی‌ها و درهم‌رفتگی‌ها باعث تشتت ذهن و تصمیمات نادرست می‌شود.
تخلیه یعنی انجام نکات جزئی در زندگی روزمره برای تغییرات عمده و اساسی. مثل اینکه فردی هر روز صبح، نیم‌ساعت زودتر از خانه به سمت محل کار حرکت کند. شاید این تصمیم کوچک باعث ایجاد تغییر اساسی در زندگی او شود. گاهی عاداتی بر ما حاکم می‌شود که فکر می‌کنیم این عادات اصالت دارند، اما مخرب هستند. ممکن هم هست عادتی خوب باشد، اما باید در آن تأمل کرد.
پس تغییرات کوچک و تغییر عادات ممکن است تغییر در مسیر زندگی را باعث شود. برای مثال، اگر یک شهروند یاد بگیرد ناراحتی خود را در صورت خود بروز ندهد، قطعاً موفقیت‌های دیگری را در پی خواهد داشت. مرحوم مهدی الهی قمشه‌ای همیشه می‌گفتند: «مردم چه گناهی کرده‌اند، اگر من ناراحتم چرا مردم را ناراحت کنم.» همین تغییر رفتار کوچک باعث حل مشکلات بزرگی می‌شود.
به حضرت علی گفتند: «شما بسیار فداکارید و به مردم کمک می‌کنید.» ایشان می‌گویند: «من اول از همه به خودم کمک می‌کنم.» گاهی من بزرگ نمی‌شود، بلکه تن بزرگ می‌شود. من فطرت انسان است. وقتی تن جای من را بگیرد، تزاحم ایجاد می‌شود. اما در صورت در نظر گرفتن من واقعی، هر لطف و خدمتی به خلق، کمک به خود محسوب می‌شود. این من حقیقی ما را آرام‌آرام به قرب حق و رضای پروردگار نزدیک می‌کند.
فطرت به قول آقای شاه‌آبادی، بُعد معصوم وجود ماست. این ما را به مقام عصمت می‌رساند. بعضی‌ها ذاتاً معصوم‌اند، مثل چهارده معصوم، که این مقام را به قول حضرت امام (ره)، با ریاضت‌های فراوان، بسیار بالاتر هم بردند. امام فرمود با ریاضت‌های فراوان می‌توان به قرب به حق رسید.
پس ما می‌توانیم به سمت عصمت حرکت کنیم. به شرطی که همواره وجه ما به سمت فطرت اقامه شود. چون عصمت در ذات و فطرت است، تمام رفتار‌ها و تصمیمات ما عصمتی می‌شود و فتح قلوب می‌کند و این‌گونه می‌توانیم در توسعه‌ی اسلام و معارف اسلامی کوشا باشیم.
 
 
بحث حیات طیبه که در قرآن مطرح شده‌ است همان مدینه‌ی فاضله‌ای است که از آن یاد می‌کنیم. توسعه‌ی پایدار همان حیات طیبه است. در مدار مدینه‌ی فاضله قرار گرفتن، اول از عهد شروع می‌شود، بعد به پایداری، عمل صالح، حیات طیبه، توسعه‌ی پایدار، علم، فناوری و نوآوری می‌رسد.
به نظر شما، حکمت‌بنیان شدن تمام جوانب زندگی‌مان، چه آثار و برکاتی در خانواده‌ها و اجتماع به دنبال دارد؟
اول آرامش شخصی خودمان. دوم سرایت این آرامش و راحتی و خوشحالی به نزدیک‌ترین محیط اطراف ما یعنی خانواده، محیط کار و تمام تعاملات اجتماعی دیگر. برای مثال، تصمیمات درست‌تری خواهیم گرفت. این تصمیمات مسیر حرکت سعادت‌بخش را ممکن می‌کند و فضای توسعه‌ای را به وجود می‌آورد.
تمدن جدید غرب از ابتدا خلاف حکمت توسعه پیدا کرده است. فرانسیس بیکن دانشمند نیمه‌ی دوم قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم است که پدر مدرنیته غربی نامیده می‌شود. او معتقد است: «ما از بهشت رانده شده‌ایم. بنابراین باید بهشتی زمینی بسازیم. برای ساخت بهشتی زمینی باید به دانش دست یابیم. تنها دانشی که من دانش می‌دانم و به ما قدرت تسخیر طبیعت را می‌دهد دانش حسی تجربی است
باقی اصلاً دانش محسوب نمی‌شود. جمله‌ی کلیدی‌ای دارد و آن این است که «دانش قدرت است.» یعنی اصالت با قدرت و سلطه و تسخیر است. در حالی ‌که فردوسی هفتصد سال قبل از بیکن، در بیت «توانا بُوَد هرکه دانا بود» دانش را قدرت می‌داند. با این تفاوت که او اصالت را با دانش می‌داند، نه سلطه و قدرت. بنابراین مهم این است که استدلال‌ها و سیر حرکتی ما بر چه اساس و از سویی دیگر، غرب بر چه اساس پایه‌گذاری شده‌اند. بحث توسعه‌ی اخوت بایستی هم بین انسان‌ها و هم با طبیعت صورت بگیرد؛ چراکه نگاه سلطه‌گری [به اعتراف متفکران همان کشورهای سلطه‌گر نیز] باعث بروز آثار مخربی در طبیعت شده است.
شأن جمهوری اسلامی این است که بنا به تعبیر حضرت امام خمینی (ره)، صدای ملکوت را به تمام جهان برساند. در طول تاریخ عده‌ای مدینه‌ی فاضله‌ی آسمانی را طرح کرده‌اند. یکی از این افراد افلاطون و یکی آگوستین قدیس بود و عده‌ای نیز مدینه‌ی فاضله‌ی زمینی را توصیه می‌کنند.
توماس مور و فرانسیس بیکن از جمله‌ی آنان هستند. ما مدینه‌ی فاضله‌ی آسمانی-زمینی را می‌خواهیم و ریشه‌ی آن در دعای ندبه و اصول کافی است. در امالی شیخ صدوق آمده است: «أنا مدینه الحکمه و هی الجنّه و أنت یا علیّ بابها، فکیف یهتدی المهتدی إلى الجنّه و لا یهتدی الیها الا من بابها» پس مدینه‌ی فاضله‌ی نبوی-علوی حکمت‌بنیان بوده و دانشگاه حکمت‌بنیان قلب این مدینه‌ی فاضله است.
بین انسان آرمانی از نگاه بسیاری متفکران با انسان آرمانی از نگاه قرآن، چه تفاوتی وجود دارد؟
انسان آرمانی در یونان قدیم «اسطوره» بوده است. انسان آرمانی در قرون وسطا «قدیس» تلقی می‌شد. انسان آرمانی از رنسانس به بعد، که بحث سلطه مطرح شد، «مهندس افزارساز» بود! در بحث تسخیر مخلوقات توسط انسان، مهم‌ترین آیه‌ی قرآن آیه‌ی 20 سوره‌ی لقمان است.
خداوند می‌فرماید: «آیا نمی‌دانید آنچه در دنیاست خداوند از قبل در تسخیر شما قرار داده است؟» توجه کنید که خداوند دستور به تسخیر نداده است؛ چراکه در ادامه‌ی این آیه آمده است خداوند به وفور نعمت‌های ظاهری و باطنی را به شما داده است. اگر نعمت‌های ظاهری و باطنی در اختیار ماست، پس چرا سر منابع جنگ می‌کنیم و راه قرآنی را نمی‌رویم.
نگاه دیگری به نام «وادادگی» هست که در مقابل نگاه تسخیر طبیعت قرار دارد. در وادادگی، افراد معتقدند باید طبیعت را بشناسند و خود را با آن هماهنگ کنند. من معتقدم راه سومی به نام هم‌افزایی وجود دارد؛ هم‌افزایی هم با انسان‌ها و هم با طبیعت.
حضرت ابراهیم (ع) به دستور خدا، حضرت هاجر و فرزند خود را در بیابانی که هیچ‌چیز در آن نمی‌رویید قرار داد. در آن بیابان، سعی حضرت هاجر مستقیماً پاسخی نگرفت، ولی حرکت حضرت اسماعیل، باعث ایجاد چشمه شد. اینجا هم‌افزایی صورت گرفته است. به این الگوها باید عمیق توجه کنیم تا بتوانیم تمدن‌سازی کنیم و آن‌ها را در دولت صنعت‌بنیان و دانشگاه حکمت‌بنیان تجلی دهیم.
حال آنکه انسان آرمانی در تراز قرآن از نظر خداوند، «انسان حکیم» است. انسان حکیم در قلب مرکز حکمت‌بنیان قرار دارد. مهم‌ترین مرکز حکمت‌بنیان اول خانواده و بعد از آن، مدرسه و مسجد است. مرتبه‌ی وجودی بالاتر، دانشگاه حکمت‌بنیان است. رسانه نیز در بلوغ خود یک دانشگاه حکمت‌بنیان است. همان‌طور که حضرت امام (ره) فرمودند: «رسانه‌ی ملی یک دانشگاه عمومی است
 پس رسانه، مرکز حکمت‌بنیان یا دانشگاه حکمت‌بنیان است. مرتبه‌ی وجودی بالاتر، نظام «نفع» ملی است و هم‌افزایی صنعت و دولت و دانشگاه حکمت‌بنیان، در مرتبه‌ی بالاتر الگوی اسلامی پیشرفت قرار دارد و متولی آخرین مرتبه‌ی الگوی جهانی یا وحیانی پیشرفت امام زمان (عج) و وابسته به ظهور ایشان است و تمهید و زمینه‌سازی این ظهور هم سخت و دشوار و ما هم ضعیف: «یا وجیهاً عند الله اشفع لنا عند الله» هیچ راه دیگری وجود ندارد. ما در حال حاضر، با تولد انقلاب اسلامی ایران، نشان داده‌ایم در تلاش به سمت مرحله‌ی اعلای پیشرفت هستیم.
به نظر شما، نقطه‌ی عطف و شیوه‌ی انتقال این رویکرد، ابتدا به قشر نخبگان است یا ترویج در سطح عوام هم می‌تواند باشد؟ آیا آموزش حکمت‌بنیان می‌تواند کمک‌کننده باشد؟
فضای عمومی ما اگرچه پذیرش داشته باشد، اما نمی‌تواند الگوسازی کند. اگر بخواهیم الگوی مناسبی داشته باشیم، باید به فضای نخبگانی تمدنی روی بیاوریم. به عبارتی مراکز حکمت‌بنیان (که تمرکز نظر و عمل لازمه‌ی جامعیت آن است) بایستی در دانشگاه‌ها، دانشکده‌ها و پژوهشکده‌ها را با شبکه‌های آموزشی ساماندهی کنند
به اصطلاحِ «واقع‌گرایی شبکه‌ای» آقای خسروپناه، بنده نیز معتقدم، اما به این شرط که در شبکه‌مان از رابطه‌ی ضرب میان تاروپود قوی (جامه‌ی حکمت/ جامه‌ی نبوی) این شبکه نیز تشکیل شده باشد. اما آیا بین «باید» و «هست» رابطه‌ای وجود دارد؟ علامه حسن‌زاده آملی می‌فرمایند: «علم و دین مساوق یکدیگرند.» توجه داشته باشیم تفاوت مساوی و مساوق مثل تفاوت آب و رطوبت است. همان‌طور که از این حصول، ما می‌خواهیم به حضور برسیم. بنابراین با واقع‌گرایی شبکه‌ای هم به دنبال همین هستیم ان‌شاءالله.
درباره‌ی وحدت کلمه برای ما بگویید.
اتفاقاتی در کشور ما افتاده است که شاید وحدت کلمه کمی خدشه‌دار شده است. در رابطه با دلایل آن نمی‌خواهم بحث کنم، اما شهدای امر به معروف و نهی از منکر، تکلیف خود را انجام داده‌اند. مرحوم امام خمینی (ره) تکلیف خود را در پیام پذیرش قطعنامه ادا کردند. وقتی ما نگاه تمدنی داریم، باید بنیان خود را حکمی کنیم و همه‌چیز را براساس آن تشکیل دهیم تا قوه‌ی هاضمه معنوی-مادی تشکیل شود و آنچه واقعیت است برای حرکت از حصول به حضور، هضم کنیم ان‌شاءالله.
منبع: برهان
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: سبک زندگی
برچسب‌ها: سبک زندگی