کد قالب کانون مسئوليتهاى بسيجى

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5437
بازدید دیروز : 1574
بازدید هفته : 8237
بازدید ماه : 22520
بازدید کل : 49275
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 1 آذر 1402

عکس و پیام تبریک هفته بسیج مستضعفان برای پروفایل، استوری و استاتوس

 


3 / 3 - مسئوليتهاى فرهنگى

3 / 3 - 1 - دعوت به ارزشها

قرآن :

و بايد از شما گروهى دعوتگرِ به خير باشند كه به نيكى فرمان دهند و از زشتى بازدارند و آنان، همان رستگاران‏اند.

حديث :

97. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند ، جانشين خدا در روى زمين و جانشين كتاب او و جانشين پيامبر اوست.
98. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : سرور شهيدان، حمزة بن عبد المطّلب است و نيز مردى كه در برابر پيشوايى ستمگر برخيزد و او را امر و نهى كند و آن پيشوا، او را بكُشد.
99. پيامبر خداصلى الله عليه وآله - به على‏عليه السلام، هنگامى كه او را به يمن فرستاد: اى على! هرگز با كسى جنگ مكن تا اينكه قبل از آن او را (به اسلام )دعوت كنى. به خدا سوگند كه اگر خداوند، مردى را به دست تو هدايت كند، برايت بهتر است از حكومت بر آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب كند، اى على!
100. امام على عليه السلام : استوارىِ شريعت به امر به معروف و نهى از منكر و بر پا داشتن حدود (الهى) بستگى دارد.
101. امام على عليه السلام : همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر، چون دميدنى است به درياى پر موجِ پهناور.
102. امام صادق عليه السلام - در پاسخ به سؤال از اين فرموده خداوندU: «هر كس، كسى را جز به قصاص قتل يا (به كيفر )فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است، و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده نگه داشته است» -: يعنى كسى كه ديگرى را از گمراهى به راه راست درآورد، مانند اين است كه او را زنده كرده است، و كسى كه ديگرى را از راه راست به گمراهى كشانَد، او را كُشته است.
103. بحار الأنوار: روايت شده است كه داوودعليه السلام تنها به صحرا رفت. خداوند به او وحى فرمود: «اى داوود! چه شده است كه تو را تنها مى‏بينم؟».
گفت: خدايا! شوق ديدار تو در جانم شدّت گرفته و خلق تو، ميان من و تو حائل گشته‏اند.
خداوند به او وحى فرمود: «به ميان آنان برگرد؛ زيرا اگر تو يك بنده گريز پا را نزد من بياورى، تو را در لوح، با صفت ستوده ثبت مى‏كنم».

3 / 3 - 2 - دعوت به وحدت كلمه

قرآن :

اين است امّت شما كه امّتى يگانه است، و منم پروردگار شما. پس (تنها )مرا بپرستيد.
و همگى به ريسمانِ خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت خدا را درباره خود به ياد آريد: آن گاه كه (با هم) دشمن بوديد، پس ميان دلهاى شما الفت افكند، تا به لطف او برادر يكديگر شديد. و شما در كنار پرتگاهى از آتش بوديد، كه شما را از آن رهانيد. خداوند، بدين‏سان، آيات خود را براى شما روشن مى‏كند، باشد كه هدايت يابيد.
و از خدا و پيامبرش فرمان بريد و با هم نزاع مكنيد كه سست مى‏گرديد و مهابت شما از ميان مى‏رود (و نسيم پيروزى بر شما نمى‏وزد)، و شكيبايى كنيد، كه همانا خدا با شكيبايان است.

حديث :

104. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هيچ امّتى پس از پيامبرش، دچار اختلاف نشدند، جز آنكه باطلگرايان بر رهروان حقيقت، غلبه كردند.
105. امام على‏عليه السلام: به خدا سوگند، هيچ امّتى، پس از پيامبرشان اختلاف‏نكردند، جز آنكه اهل باطل بر اهل حق مسلّط شدند، جز آنجا كه خدا نخواست.
106. امام على‏عليه السلام: بپرهيزيد از آنچه فرود آمد بر امّتهاى پيشين، از كيفرهايى‏كه بر اثر كردارهاى ناپسند ديدند. پس نيك و بد احوالشان را به ياد آوريد و خود را از همانند شدن به آنها برحذر داريد.
و چون در دگرگونى حال آنها تفكّر كرديد، كارهايى را اختيار كنيد كه آنان را ارجمند داشت و دشمنان را از آنان دور ساخت و زمان بى‏گزندى‏شان را به درازا كشانْد، و با عافيت از نعمت برخوردار و پيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار. و آن از پراكندگى دورى نمودن بُوَد و به سازوارى روى آوردن، و يكديگر را بدان برانگيختن وسفارش كردن؛ و بپرهيزيد از هر كار كه پشتِ آنان را شكست و نيروشان را گسست، چون: كينه هم در دل داشتن و تخمِ نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن، و دست از يارى يكديگر كشيدن.
و در احوالِ گذشتگانِ پيش از خود بنگريد، مردمى كه با ايمان بودند... پس بنگريد چه‏سان مى‏نمودند، آن‏گاه كه گروهها فراهم بودند، و همگان راهِ يك آرزو را مى‏پيمودند، و دلها راست بود و با هم سازوار و دستها يكديگر را مدد كار، شمشيرها به يارى هم آخته، و ديده‏ها به يكسو دوخته، و اراده‏ها در پى يك چيز تاخته. آيا مِهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان پادشاهى نمى‏نمودند؟ پس بنگريد كه پايانِ كارشان به كجا كشيد، چون ميانشان جدايى افتاد، و الفت به پراكندگى انجاميد، و سخنها و دلهاشان گونه‏گون گرديد. از هم جدا شدند، و به حزبها گراييدند، و خدا لباس كرامت خود را از تنشان برون آورد، و نعمتِ فراخ خويش را از دستشان به در كرد و داستانِ آنان، ميان شما ماند، و آن را براى پند گيرنده عبرت گردانْد.
107. امام على‏عليه السلام: شما برادران دينى يكديگريد، چيزى شما را از هم جدا نكرده، جز درونِ پليد و نهادِ بد (كه با آن به سر مى‏بريد). نه هم را يارى مى‏كنيد، نه خير خواهِ هميد، نه به يكديگر چيزى مى‏بخشيد، و نه با هم دوستى مى‏ورزيد.

3 / 3 - 3 - جذب جوانها

108. امام صادق‏عليه السلام - در گفتگو با اَحْوَل -: «به بصره رفتى؟».
گفت: آرى.
فرمود: «شوق مردم به اين امر (ولايت و امامت ما) و پذيرش آنها را چگونه ديدى؟».
گفت: به خدا سوگند، اندك‏اند. كارهايى كرده‏اند؛ امّا كم است.
حضرت فرمود: «بر تو باد (جذب )نوجوانان؛ زيرا آنان، در پذيرش هر نوع خوبى، شتاب بيشترى نشان مى‏دهند».

3 / 3 - 4 - پاسدارى از دين

109. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : اگر بلايى برايت پيش آمد، مالت را فداى جانت كن واگر بلا از تو فراتر رفت، مال و جانت را فداى دينت كن؛ زيرا غارت شده كسى است كه دينش به غارت رفته باشد و خانهْ خراب، كسى است كه دينش ويران شده باشد.
110. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : هرگاه در امّت من بدعتها آشكار شدند، بر دانشمند است كه دانشِ خود را آشكار سازد و هر كه اين كار را نكند، نفرين خدا بر او باد!
111. الغيبة - به نقل از يونس بن عبدالرحمان -: از امامان راستگو براى ما روايت شده است كه فرموده‏اند: «هرگاه بدعتها سر بردارند، عالم بايد دانش خود را آشكار سازد و اگر چنين نكند، نور ايمان از او سلب مى‏شود».

3 / 3 - 5 - خطر ترك مسئوليت

112. امام على‏عليه السلام - از سفارش ايشان به حسنين‏عليهما السلام پس از ضربت خوردن توسط ابن‏ملجم -: امر به معروف و نهى ازمنكر را رها مكنيد كه در اين صورت، بَدان شما زمام امورتان را به دست مى‏گيرند و آن گاه، هر چه دعا كنيد، مستجاب نخواهد شد.
113. امام باقرعليه السلام: خداى تعالى به شعيب پيامبر وحى فرمود: «صد هزار نفر از مردم تو را عذاب خواهم كرد: چهل هزار نفر از بدكاران و شصت هزار نفر از نيكانشان را».
شعيب گفت: پروردگارا! بدكاران سزاوارند؛ امّا نيكان چرا؟
خداى‏U به او وحى فرمود: «آنان با گنهكاران سازش كردند و به خاطر خشم من، به خشم نيامدند».

3 / 3 - 6 - مراتب انجام مسئوليت

114. امام على عليه السلام : اى مؤمنان! آن كه بيند ستمى مى‏رانند يا مردم را به منكرى مى‏خوانند و او به دل خود، آن را بپسندد، سالم مانده و گناه نورزيده؛ آن‏كه آن را به زبان انكار كرد، مزد يافت و از آن‏كه به دل انكار كرد، برتر است؛ آن‏كه با شمشير به انكار برخاست تا كلام خدا بلند، و گفتار ستمگران پست گردد، او كسى است كه راه رستگارى را يافت و بر آن ايستاد و نور يقين در دلش تافت.
115. امام على‏عليه السلام - به مردى كه سخنرانى امام را قطع كرد و پرسيد: از مرده در ميان زندگان براى ما سخن بگو -: كسى كه با قلب و زبان و دست با زشتكارى مبارزه كند، همه خصلتهاى نيك را تحصيل نموده است و كسى كه با قلب و زبانش با زشتكارى مبارزه كند، امّا با دست، مبارزه ننمايد، دو خصلت نيك را به دست آورده است و كسى كه با دل با زشتكارى مبارزه كند، اما با زبان و دست به آن كارى نداشته باشد، يكى از خصلتهاى نيك را به دست آورده است و كسى كه مبارزه با زشتكارى را با قلب و با زبان و با دست ترك كند، او مُرده‏اى است در ميان زندگان!

3 / 4 - مسئوليتهاى نظامى

الف. فرماندهى وفرمانبرى نظامى

3 / 4 - 1 - حقوق متقابل فرمانده و بسيجى

116. امام على‏عليه السلام: مردم! مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. بر من است كه خيرخواهى از شما دريغ ندارم و حقّى را كه از بيت المال داريد، بگزارم، شما را تعليم دهم، تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد. امّا حقّ من بر شما اين است كه به بيعت، وفا كنيد و در نهان و آشكارا حقّ خيرخواهى ادا كنيد. چون شما را بخوانم، بياييد و چون فرمان دهم بپذيريد، و از عهده برآييد.
117. امام على‏عليه السلام - در نامه به فرماندهان سپاهش -: از بنده خدا على اميرمؤمنان به مرزبانان. امّا بعد؛ بر زمامدار است كه اگر به زيادتى (از اموال )رسيد يا به نعمتى مخصوص گشت، رفتارش‏را با زيردستان خود، تغيير ندهد؛ و بر اوست كه با نعمتهايى كه خداوند نصيب او فرموده است، به بندگان خدا بيشتر نزديك شود و نسبت به برادران خود، بيشتر مهرورزى كند.
بدانيد كه حقّ شما بر من اين است كه چيزى را از شما پوشيده ندارم، مگر رازِ جنگ را، و كارى را بى‏رايزنى با شما انجام ندهم، مگر در امر حكومت، و در رسانيدن حقّ شما به شما كوتاهى نكنم و تا آن حق به شما نرسد، از كوشش باز نايستم، و اينكه شما در نظر من يكسان باشيد؛ و اگر چنين كردم، بر خداوند واجب شود كه بر شما نعمت فرستد و بر شما واجب شود كه از من اطاعت كنيد.
و هرگاه شما را فرا خوانم، درنگ نكنيد و در اجراى كارِ درست، كوتاهى مكنيد و در راه حق، در گرداب سختيها فرو رويد. اگر چنين پايدار نباشيد، كسى نزد من خوارتر از كجْ‏رفتار شما نخواهد بود؛ و كيفر او را سخت گردانم و او از كيفر من رهايى نخواهد يافت.
اينك، از فرماندهان خود اين دستورها را بگيريد و فرمان آنان را -چندان كه خدا كارتان را بدان سازوار مى‏دارد بپذيريد!

3 / 4 - 2 - اهتمام فرمانده به آموزش نظامى

118. تاريخ دمشق: - به نقل از ابن عبّاس -: زنان عقيم شدند از اينكه مانند اميرمؤمنان، على بن ابى طالب بزايند. به خدا سوگند، نديدم و نشنيدم كه رئيسى با وى مقايسه شود. او را به هنگام نبرد صِفّين ديدم كه عمامه‏اى بر سرداشت كه دو طرفش را رها كرده بود.دو چشمانش گويا به سان دو چراغِ درشت بودند. او بر گروهى اندكْ ايستاده بود و آنان را به نبرد وا مى‏داشت تا به من كه در لابه‏لاى مردم بودم، رسيد.
سپس فرمود: «اى گروه مسلمانان! خوف (از خدا) را احساس كنيد، صداها را پايين آوريد، آرامش را بر تَن كنيد، نيزه‏ها را به كار گيريد (آشكار سازيد) و پيش از كشيدن شمشير، آن را به حركت آوريد و از چپ و راست، شمشير زنيد و با تيزى‏اش ضربه زنيد، و شمشيرها را به كامها و تيرها را به نيزه‏ها نزديك سازيد. به درستى كه در ديد خداوند قرار گرفته‏ايد و همراه پسرعموى پيامبر اوييد.
با يورش و حمله خو گيريد و از فرار، شرم كنيد؛ چرا كه آن، ننگى است كه در نسلها و گروهها باقى مى‏ماند، و آتشى است در روز رستاخيز. خود را خرّم و شاد داريد و با آسانى و سبُك‏جانى به سوى مرگ، گام برداريد. لشكر انبوهِ (دشمن) و خيمه‏هاى طناب افكنده را هدف قرار دهيد و قلب آن را نشانه بگيريد؛ چرا كه شيطان، شتر سركش را سوار شده و بازوانش را گسترانيده است؛ دستى را براى حمله، پيش دارد و پايى را براى فرار، به عقب گذارد. پس استوار باشيد و پايدار، تا پايه‏هاى دين بر شما آشكار گردد، "كه شما برتريد و خدا با شماست و از پاداش كردارتان نخواهد كاست"».
119. امام على‏عليه السلام: در ميدان كارزار، دندانها را سخت بر هم بفشاريد، كه شمشيرها را از رسيدن به كاسه سر باز مى‏دارد. و زرهِ كامل بپوشيد.

3 / 4 - 3 - توجه فرمانده به نيروها

120. امام على‏عليه السلام و بايد گزيده‏ترين سرانِ سپاه نزد تو آن بُوَد كه با سپاهيان يار باشد و آنان را كمك‏كار... پس اميدشان را بر آر، و ستودنشان را به نيكى پيوسته دار، و رنج كسانى را كه كوششى كرده‏اند، بر زبان آر، كه فراوان كار نيكوىِ آنان را ياد كردن، دلير را برانگيزانَد، و ترسانِ بدْدل را به كوشش مايل گرداند، إن شاء اللَّه!

3 / 4 - 4 - اطاعت از فرمانده

121. امام على‏عليه السلام: از مافوق خود اطاعت كن، تا زيردستت از تو اطاعت كند و باطنت را اصلاح كن، تا خداوند ظاهرت را اصلاح كند.
122. امام على‏عليه السلام - به عبد اللَّه بن عبّاس، درباره نظرى كه داده بود و امام موافق آن نبود -: حقّ توست كه به من نظر دهى و من در آن مى‏انديشم؛ امّا اگر نپذيرفتم، تو بايد از من اطاعت كنى.
123. امام على‏عليه السلام - در نامه‏اى به دو تن از فرماندهان سپاهش -: من، مالك اشتر، پسر حارث را بر شما و سپاهيان زيردست شما، امير كردم. پس گفته او را بشنويد و از او فرمان بريد. او را چون زره و سپر، نگهبان خود كنيد كه او را سستى و لغزشى نيست. نه آنجا كه شتاب لازم است، كُندى مى‏كند و نه آنجا كه درنگ لازم است، عجله مى‏نمايد.

3 / 4 - 5 - مرز فرمانبرى نظامى

124. امام على‏عليه السلام - پس از سپردن حكومت مصر به مالك اشتر، در نامه‏اش به مردم آنجا -: امّا بعد؛ من بنده‏اى از بندگان خدا را سوى شما فرستادم كه به روزگار ترس، خواب به ديده‏اش نمى‏رود... پس، از او حرف‏شنوى داشته باشيد و فرمانش را، تا جايى كه با حق سازگار است، اطاعت كنيد؛ زيرا كه او يكى از شمشيرهاى خداست.
125. امام على‏عليه السلام: پيامبرصلى الله عليه وآله سپاهى را گسيل داشت و مردى را فرمانده آنان‏كرد و به سپاهيان فرمود تا دستورهاى او را بشنوند و اطاعت كنند. او آتشى بيفروخت و به سپاهيان دستور داد خود را در آن بيندازند. گروهى از وارد شدن به آتش، سر باز زده، گفتند: «ما از آتش گريزانيم» و گروهى تصميم گرفتند وارد آتش شوند.
خبر به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. فرمود: «اگر به درون آتش مى‏رفتند، براى هميشه در آتش بودند». آن گاه فرمود: «در معصيت خدا نبايد از كسى اطاعت كرد؛ بلكه در خوبيها بايد فرمان بُرد».


ب: رزم ‏آورى

3 / 4 - 6 - اهميت آموزش نظامى

قرآن :

و در برابر آنها هر چه مى‏توانيد، از نيرو (هاى انسانى و سلاح)، آماده بسيج سازيد.

حديث :

126. پيامبر خداصلى الله عليه وآله - در تفسير سخن خداوند متعال: «و در برابر آنها هر چه مى‏توانيد... آماده بسيج سازيد» -: بدانيد كه (منظور از )نيرو، تيراندازى است؛ بدانيد كه نيرو، تيراندازى است؛ بدانيد كه نيرو، تيراندازى است.
127. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: سواركارى و تيراندازى كنيد، و تيراندازىِ شما را از سواركارى خوش‏تر مى‏دارم... بدانيد كه خداى‏U، به سبب يك تير، سه نفر را به بهشت مى‏برَد: كسى كه آن را بسازد، و كسى كه آن را براى مجاهدانْ تدارك كند، و كسى كه آن را در راه خدا پرتاب نمايد.

3 / 4 - 7 - آمادگى رزمنده

128. دعائم الإسلام: به درستى كه (على‏عليه السلام) نمى‏پسنديد كه مردى به هنگام نبرد،سلاحش را بيفكند. خداوندU به هنگام يادكردِ نماز خوف فرموده است: «و سلاحهايشان را برگيرند» و فرموده است: «آنان كه كفر ورزيدند، دوست مى‏دارند كه شما از سلاحها و وسايلتان غفلت ورزيد كه ناگهان به شما هجوم آورند».
پس برترين كار براى آنان كه در جهاد به سر مى‏برند، اين‏است كه سلاح را به هيچ روى، از خود جدا مسازند.
129. امام على عليه السلام - به هنگام به شهادت رسيدن محمّد بن ابى بكر -: خدا رحمت كند محمّد را! جوان بود. من تصميم داشتم مرقال هاشم بن عتبه را فرماندار مصر كنم. به خدا سوگند، اگر او فرماندار آنجا مى‏شد، ميدان را براى پسر عاص و دار و دسته او خالى نمى‏گذاشت و جز شمشير به دست، كشته نمى‏شد.

3 / 4 - 8 - ارزش رزمندگان

قرآن :

مؤمنان خانه‏نشين كه زيان ديده نيستند، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا به مالها و جانهايشان جهاد مى‏كنند، يكسان نيستند. خداوند، جهادكنندگان به مالها و جانهايشان را بر خانه‏نشينان به رتبه‏اى (بلند )برترى بخشيده است؛ و خداوند، هريك را وعده پاداش نيك (بر ايمان و عملش) داده، و جهادگران را بر خانه‏نشينان، به پاداشى بزرگ، برترى بخشيده است.

حديث :

130. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : اعمال همه بندگان در برابر (عمل )مجاهدانِ در راه خدا، نيست مگر به مانند پرستوى دريايى كه با منقار خود، مقدارى آب از دريا برداشته است.
131. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : بهشت، دروازه‏اى دارد به نام «دروازه مجاهدان». مجاهدان با شمشيرهاى حمايل شده خود به سوى اين دروازه - كه به رويشان باز است - پيش مى‏روند، و خلايق در محشرند، در حالى كه فرشتگان به مجاهدان خوشامد مى‏گويند.
132. پيامبر خداصلى الله عليه وآله - درفضيلت رزمندگان -: يك نفر از آنان براى هفتاد هزار نفر از خاندان و همسايگان خود شفاعت مى‏كند، چندان كه دوهمسايه بر سرِ اينكه كدام‏يك به او نزديك‏ترند، با هم دعوا مى‏كنند. رزمندگان در كنار من و ابراهيم‏عليه السلام بر سر سفره جاودانگى مى‏نشينند و هر بام و شام، به خداى تعالى نظر دارند.
133. امام على‏عليه السلام: جهاد، درى از درهاى بهشت است كه خداوند، آن را براى دوستان ويژه خود، برگزيده است. جهاد، جامه تقواست و زره محكم خداوند و سپر مطمئن او.
134. فاطمه‏عليها السلام - در دعايش پس از نماز ظهر -: خدايا! گفتار و كردارِ توبه‏كاران، و رستگارى و پاداشِ مجاهدان را از تو مى‏طلبم.
135. امام صادق‏عليه السلام - در دعايش -: خدايا! من از تو، گفتار و كردار توبه‏كاران، و نور ودرستى پيامبران، و رستگارى و پاداش مجاهدان را مى‏طلبم.

3 / 4 - 9 - عشق به شهادت

136. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: سوگند به آن‏كه جان محمّد در دست اوست، دوست دارم كه‏در راه خدا بجنگم و كشته شوم، و باز بجنگم و كشته شوم، و باز هم بجنگم و كشته شوم.
137. امام على عليه السلام - هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از فتنه‏هايى كه پس از وفات ايشان در جامعه اسلامى پديد مى‏آيد، خبر داد، گفتم: اى پيامبر خدا! مگر در روز اُحد كه تعدادى ازمسلمانان شهيد شدند و من از شهادت محروم ماندم و اين امر بر من گران آمد، به من نفرمودى: «مژده بادا تو را كه در آينده به شهادت خواهى رسيد؟!».
پيامبر خدا به من فرمود: «همين طور است. در آن صورت، صبر تو چگونه خواهد بود؟». گفتم: اى پيامبر خدا! اينجا، جاى صبر نيست؛ بلكه جاى شادى و شكر است!

3 / 4 - 10 - درخواست شهادت

138. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هركه صادقانه از خداوند، شهادت را مسئلت كند، خداوند او را به جايگاه شهيدان برساند، هر چند در بستر خود بميرد.
139. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هركس در راه خدا زخمى شود، روز قيامت با رنگ زعفران و بوى خوش مُشك مى‏آيد و بر او مُهر شهيدان، نقش بسته است و هركس شهادت را مخلصانه از خدا بطلبد، خداوند، پاداش شهيد را به او عطا مى‏كند، هر چند در بستر بميرد.
140. امام على عليه السلام - در پايان عهدنامه خود به مالك اشتر: من از خدا مى‏خواهم با رحمتى فراگير و قدرت بزرگش بر انجام گرفتن هرگونه درخواست، كه ... كار من و تو را به سعادت به پايان رساند و شهادت نصيبمان گردانَد.
141. امام سجّاد عليه السلام - در دعايش -: آن گاه، ستايشْ از آنِ اوست... ستايشى كه به واسطه آن، در زمره اولياى نيكبخت او و به واسطه شمشيرهاى دشمنان وى، در سلك شهيدان درآييم.

3 / 4 - 11 - ارزش شهادت

142. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : بالاتر از هر نيكوكارى، نيكوكارى است تا آن گاه كه مرد در راه خدا كشته شود. پس، چون در راه خدا كشته شد، بالاتر از او، نيكوكارى نيست.
143. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: هيچ قطره‏اى نزد خداوند، محبوب‏تر از دو قطره نيست: قطره خون (ريخته شده) در راه خدا و قطره اشك (ريخته شده )در سياهى شب از ترس خدا.
144. امام صادق عليه السلام : هركه در راه خدا كشته شود، خداوند چيزى از گناهانش را به او يادآور نمى‏شود.


1. ليلة الهرير، آخرين شب جنگ صِفّين و سخت‏ترين زمان آن است كه شدّت نبرد به حدّى بود كه رزمندگان، نماز خود را بر روى اسب مى‏خواندند. صبح روز بعد، مالك اشتر موفق شد خود را به نزديكى مقرّ فرماندهى معاويه برساند، كه با توطئه عمروعاص و خوارج، نتيجه جنگ به حكميت سپرده شد.
«هرير» زوزه سگ در هنگام شدت سرماست. شدّت جنگ و چكاچك شمشيرها و شايد ناله‏ها سبب تشبيه اين شب به ليلة الهرير شده است.
2. زيد بن صوحان بن حجر عبدى، برادر صعصعه و سيحان، از خطيبان زبردست، شجاعان استوارگام، بزرگان، زاهدان، ارجمندان و از ياران وفادار امير مؤمنان بود.
او به روزگار پيامبر خدا اسلام آورد و از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله شمرده شده و به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله نيز رسيده است.
پيامبرصلى الله عليه وآله از او به نيكى ياد مى‏كرد و مى‏فرمود: «هر كس دوست دارد كه مردى را ببيند كه يكى از اعضايش پيشتر به سوى بهشت رفته است، به زيد بن صوحان بنگرد».
اين سخن والاى پيامبر خدا كه فضيلتى بزرگ براى زيد بود، در جنگ جلولاء مصداق يافت. زيد، زبانى حقگو و افشاگر داشت. چنين بود كه عثمان وجودش را در مدينه برنتابيد و او را به شام تبعيد كرد و چون انقلابيان حركت اعتراض‏آميز خود عليه عثمان را در مدينه شكل دادند، زيد بدانها پيوست. او در جنگ جمل شركت كردو خود از شهادتش خبر داد. عايشه با نامه‏اى از وى دعوت كرد كه به يارى‏اش برخيزد. او چون نامه را خواند، هوشمندانه و زيبا گفت: تو را به چيزى فرمان داده‏اند و ما را به چيزى ديگر؛ امّا تو به كار ما پرداختى و به ما فرمان مى‏دهى كه به كار تو پردازيم. به تو فرمان در خانه نشستن داده شده و به ما جنگيدن تا رفع فتنه. والسلام!
زيد در دفاع از على‏عليه السلام زبانى گويا و در حراست از آن بزرگوار، گامى استوار داشت. (موسوعة الامام على بن أبى طالب: 12 / 133)
3. صعصعة بن صوحان بن حجر عبدى، در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مسلمان شد؛ امّا به زيارتش نايل نيامد. او از ياران بزرگ امام على‏عليه السلام و از كسانى بود كه او را چنان كه بايد، شناختند. وى سخنورى چيره‏دست و خطيبى بليغ بود.اديب نام‏آور عرب، جاحظ، او را در فن خطابه پيشتاز دانسته و برترين گواه بر اين حقيقت را خطابه‏گويى او در محضر على‏عليه السلام و درخواست على‏عليه السلام از صعصعه براى ايراد سخن دانسته است.
عثمان او را به همراه مالك اشتر و بزرگانى ديگر از كوفه به شام تبعيد كرد و چون مردمان برف
4. عثمان شوريدند و پس از آن بر خلافت على‏عليه السلام يكداستان شدند، او كه در شناخت عظمت على‏عليه السلام ژرف‏انديش و كم نظير، و در خطابه چيره‏دست و گزيده‏گوى بود، به‏پا خاست و بدين‏سان، گويا و زيبا، باور ارجمندش را درباره على‏عليه السلام چنين بازگفت: اى اميرمؤمنان! به خدا سوگند، تو خلافت را زينت دادى و آن سبب زينت تو نشد، و تو آن را بالا بردى و آن، مقام تو را بالا نبرد، و نياز آن به تو، بيشتر از نياز تو به آن است.
و چون فتنه‏افروزان، آتش جنگ با على‏عليه السلام را برافروختند، او همگام على‏عليه السلام شد و در جنگ جمل، پس از آنكه دو برادرش‏زيد و سيحان - كه پرچمدار سپاه بودند - به شهادت رسيدند، پرچم آنان را برافراشت و نبرد را پى گرفت و در جنگ صفّين، فرستاده امام‏عليه السلام به سوى معاويه و از فرماندهان لشكر بود و وقايع صفّين را گزارش كرده است.
او در جنگ نهروان در كنار على‏عليه السلام ايستاد و بر استوارى و حقانيت موضع او در برابر خوارج، احتجاج كرد. امام‏عليه السلام او را گواه بر وصيّت خود قرار داد و بدين‏سان، افتخارى بزرگ را براى صعصعه رقم زد.
پس از شهادت امام على‏عليه السلام و صلح امام حسن‏عليه السلام معاويه از سرِ اكراه به او امان داد. صعصعه از اين فرصت نيز عليه معاويه سود جست. معاويه هماره از بيان گويا و تعبيرهاى زيباى او در توصيف والاييهاى على‏عليه السلام در رنج بود و اين رنج را پنهان نمى‏داشت.
در عظمت او همين بس كه امام صادق‏عليه السلام درباره‏اش فرمود: «در ميان آنان كه با امير مؤمنان بودند، كسى جز صعصعه و يارانش حقّ على را نمى‏شناختند».
صعصعه به هنگام حاكميت ستمگرانه معاويه زندگى را بدرود گفت. (موسوعة الإمام على بن أبى طالب‏عليه السلام: 12 / 159)
5. حكمت اين گونه برخوردها، جذب و آگاه‏سازى و هدايت افراد جاهل و غير معاند است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: مناسبتی